ما در وجودمان دو بخش داریم: «طبیعت» و «فطرت». گاهی شما گیاهی را در گلدان مینشانید تا شاخه بزند و برگ بدهد. سپس آن را برمیدارید و در مزرعه، باغ یا باغچه میکارید. دورهای که این نهال در گلدان است، «طبیعت انسان» است. این گلدان، نمادِ تعلقات ماست. «طبیعت» در انسان بهمعنای تعلقات و علاقه به دنیا است. این تعلقات، ما را محبوس و محدود میکند و جلوی رشدمان را میگیرد.
شما سَروِ زینتی را دیدهاید که در گلدان میگذارند؛ اگر این سرو، پنجاهشصت سال در گلدان باشد، چقدر رشد میکند؟! انسان هم وقتی در بندِ تعلقاتش است، به همین اندازه، رشدش محدود میشود. اگر درخت نارنج و پرتقال سی سال در گلدان بماند، گاهی شکوفهای میکند، اما میوه نمیدهد!
تعلقات انسان، مثل گلدانی است که اجازه نمیدهد ریشهها از آن خارج شوند و به واقعیت و فضای جهان بزرگ ربط پیدا کنند.
سپری کردن این دوره برای هرکسی لازم است. هرکسی بدون استثنا باید دورهای در گلدان این تعلقات باشد. منتها مثل این است که شما گیاه را مدتی در گلدان پرورش میدهید؛ یکیدو سالش که میشود، از گلدان برمیدارید و در محل اصلی میگذارید.
انسان هم یک «مرحلۀ طبیعت» دارد که دورۀ کودکی او است. در این دوره باید در گلدان باشد؛ شرط رشدش است! زیرا بهتر پذیرایی و کنترل میشود. مرتبتر میتوان به آن آب داد. دورۀ بازی و شادی و تفریح بچهها است. در این دوره باید بگذارید بچه در حال خودش باشد.
آیت الله حائری شیرازی